پنج صبح با صدای باران از خواب بیدار شدم و دیگر خوابم نبرد. به مهسا پیام دادم که به خاطر باران قرار صبحانه ی چیتان فیتانمان کنسل. یعنی کسل و بیقرار بودم و فراخ السلطنگی هم  خِرم را گرفته بود. کمی توی این شبکه های اجتماعی ول چرخیدم و دوباره گرفتم خوابیدم. اما انگار قسمت بود مهسا پیامم  را نبیند و تلفن کند که تو کجایی و  من هروله کنان با جوراب لنگه به لنگه بروم سر قرار! کلی حرف الکی زدیم و غذای حسابی خوردیم و تا می شد به ریش دنیا خندیدیم.  به این بی خیالی مطلق احتیاج زیادی داشتم. 

بعد هم توی زیباترین هوای ممکن، آجیل و کتاب خریدم . همانها که گفت تنها هدیه ای است که قبول می کند و راه افتادم به سمت فرودگاه. زود رسیده بودم و چاره ای جز سرگرمی نداشتم و در نتیجه  کتاب خودم را شروع کردم. برای او هم  خون خورده ی مهدی یزدانی خرم را  گرفته بودم. خودم تازگی ها عاشق نویسنده ای شده ام به نام جولیان بارنز. توی عید کتاب درک یک پایان اورا خواندم و مست و مسحور شدم. امروز هم کتاب  فقط یک داستانش را خریدم و تا رسیدن فرد مذکور بیست صفحه ای را با ولع خواندم.  آن هم توی شلوغی و همهمه ی سالن انتظار فرودگاه. بعد که آمد فرهیخته وار نشستم کنارش و برای تمام ساعات کوتاه اما خوش همراهیش تشکر کردم.در حالی که توی دلم سنج و دمام عزا نواخته میشد با چیل باز بغلش کردم  و با سرعت جت از محل متواری شدم. رسیدم خانه دو تا تخم مرغ نیمرو درست کردم و با یک کیلو کاهو و گوجه و نصف نان سنگگ بلعیدمش. بعد هم کلی پسته و بادوم شور رویش خوردم و  چایی که آماده شد با دو تا ویفر شکلاتی هیس دو لیوان چایی ریختم روی همه ی قبلی ها. اماسنج و دمام عزا قطع نشد که نشد. خواستم به خواندن  کتاب ادامه بدهم اما وقتی به خودم آدم دیدم هنزفیری را گذاشته ام توی گوشم و دل داده ام به صدای ساز کلهر و طبسیان  و های های گریه می کنم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مد سجاد اسفندونه,پیشینه تحقیق,دانلود پرسشنامه,پاورپوینت درسی پرورش ديني تک تو تک دانلود فیلم و سریال ایرانی پیراسته فر