خیلی وقت است عادت وبلاگخوانی روزانه از سرم افتاده. یعنی غیر از دوسه تا وبلاگ،سراغ نوشته های دیگری نمی روم. اما یادم هست سالها پیش که معتاد گشتن توی وبلاگ ها بودم با یک سری نویسنده های کاردرست آشنا شدم . نویسنده هایی با قلم هایی به شدت قدرتمند که فقط راوی سیاهی ها بودند. از رنج می نوشتند و بی خوابی و کابوس . از بالا آوردن روزمرگی و این که چقدر بارهستی سنگین تر از همیشه است.

 تصویری که از آنها توی ذهنم داشتم تصویر آدم هایی بود ژولیده و خسته. آدمهایی که ساعت ها از تختشان بیرون نمی آیند و دور تختشان پر است از کتابهای شوپنهاور و صادق هدایت. لپ تاپشان را با بی حالی مطلق روشن می کنند و چند خطی از حال و روزشان می نویسند بعد بی توجه به فیدبک خواننده ها دوباره پتو را می کشند روی سرشان.آدم هایی تنها و خسته که دلشان در هیچ شغل و رشته ای خوش نشده و نمی شود. 

نمی دانم چطور شد که با چند نفر ازین آدمها توی دنیای خارج از نوشته و اینترنت آشنا شدم. جنتلمن ها وجنتلوومن هایی دیدم به غایت چیتان و فیتان. جراحی زیبایی کرده و برند پوش و  مهم تر از همه موفق توی کار و درس. پاتوقشان کافی شاپ های بالای شهر بود و بی اف و بی جی هایی از جنس غلمانها و حوریهای بهشتی داشتند و خلاصه بار زندگیشان آن قدرها که توی وبلاگشهایشان می نوشتند سنگین تر از حد تحملشان نبود. اما انگار همان طور که لباسشان را بر اساس مد روز انتخاب می کردند نوشته هایشان هم تم غم و اندوه داشت تا از مد روز و مداحی غم عقب نمانند. تا در چشم خواننده هایی مثل من صوفیانی پاک باخته و ریاضت کش جلوه کنند و خلاصه انگ سرخوشی و خجستگی نخورند. 

مواجهه ی واقعی با این افراد، دنیای ذهنیم را عوض کرد و فهمیدم سیاهی توی نوشته  ومن نشان دهنده ی روزگار سیاه نویسنده ی آن نیست و می شود یک جورخاصی بود و جور دیگری نوشت.

حالا اتفاق جدیدی افتاده. در دنیای واقعی آدمهایی را می شناسم که به شدت توی کار و تحصیل و در کل هر وظیفه ای که دارند با پشتکار و جدیت جلو می روند و ظاهرشان عالی است. در واقع خبرِ رنگ رخساره از سر درونشان هم حکایت از  حالِ خوب داردخدا را شکر. اما نمی دانم این دیگر چه بازیی است که وقت حرف زدن در مورد حال و روزشان شروع می کنند به شکوه و شکایت . این که خسته اند. این که دیگر تحمل این شرایط را ندارندواین که با تمام وجود غمگینند! یعنی نمی شود خوب خورد، خوب خوابید، خوب پوشید و خوب کار کرد و در عین حال با تمام وجود غمگین بود. به خدا نمی شود. به پیر به پیغمبر نمی شود! 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت علم و صنعت شرکت فروزان فام فجر دانش آموزان و دانشجویان تکصدا موزیک یاس nmpco ستاره چشمك زن فروشگاه گوشی های چینی آموزش های جالب از همه چیز Brandon سئوی فردا