مدتهاست فهمیده ­ام ورزش کردنی که عرقم را دربیاورد حالم را خوش می کند . حداقل برای یکی دوساعت سرخوش و انرژیک می شوم و احساس می کنم جهان  و مافیها، توی مشت من است و کافی است اراده کنم و نعوذ بالله بگویم کن ،پس یکن شود:)

اما نمی دانم چرا این یکی دوساعت را از خودم دریغ می کنم. البته می دانم ها. لامصب ورزش کردن هیچ وقت عادی نمی شود. از آن کارهای سختی است که به بعدش و حال خوب بعدش معتاد می شوی اما کماکان هر باراستارتش ، سخت است. انصافن سخت است کندن از راحتی خانه و لمیدن روی مبل و وبگردی که به قولی هم تن آسایی است هم ذهن آسایی.  تن که خب حالش خوب است جای نرم و گرمی لمیده. ذهن هم از این صفحه ­ی مجازی می­پرد توی صفحه­ ای دیگرو از زیر بار فکر کردن به زندگی ومتعلقاتش در می رود و برای خودش خوش و آسوده، عکس و نوشته های شاخ و شوخ های اینستاگرام و توییتر را رصد می کند.

 رها کردن این همه آسایش و چند کیلومتردویدن و چاک شدن  انصافن کار سختی است. یا اگر کمی بخواهم روراست باشم چونان خرمن کوفتن است که کار هر بزی نیست. راستش من هم اکثر مواقع شیرنر و مرد کهن* نیستم و با هزار و یک توجیه و ترفند و بهانه از زیر بارش درمی روم. اما بعد از هر بارشیر نر و مرد کهن شدن،  خیلی از خودم ممنون می شوم  و یکجورهایی احساس سوپر هیرو**بودن پیدا می کنم. درست مثل الان. 


*یک کم بار جنسیتی دارند مثلهای قدیمی و کلن شاعرو بزرگی در تاریخ ایران زمین نداریم که یست نباشد. در نتیجه بدون اهمیت دادن به این چیزها، حرف و قولشان را مصادره به مطلوب می کنم و می دانم که تنشان توی گورمی لرزانم:)

**ای بابا گیر ندهید دیگر. خداییش انتظار نداشتید که بنویسم سوپرهرویین! گرفتاری شدیما:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ اختصاصی فروشگاه انلاین خاطرات یک پسر دهه هشتادی Amanda مانتو نفس Nowhere land هر چی کی بخوای هس رودخانه ماه نلیسا .:.بغض 15ساله.:.