بین سربازانی که پایان خدمتشان نزدیک شده و دیگرپا به ماهند ، اصطلاحی وجود دارد به اسم نکشی( به فتح نون و کسر کاف). اکثر این سربازها دقیقن ماه آخر کم می آورند. یا یکی دوماه مانده به پایان خدمت، طاقتشان طاق می شود ودیگر تحمل دشواریها را ندارند. به خاطر همین هم خیلی از فرار از خدمتها در همین ماههای آخر اتفاق می افتد. راستش را بخواهید شده ام مثل سربازهای مذکور. افتاده ام به نکشی برای درس خواندن. اصلن برای هر کار جدیی که فکر و حواس جمع لازم دارد. از همه مهمتر همین پایان نامه که شده قوز بالای قوز زندگی عجیب و سربه هوای این روزهایم.  این بار سومی است که در حال نوشتن پایان نامه ام و حسهای مشابهی را تجربه می کنم. انگار همان آدمی هستم که سال هشتادو پنج افتاده بود به نکشی. سال نود هم همین طور. حالا هشت سال بعد توی رشته ای دیگر که تمام تلاشم را برای داشتن بهترین عملکرد تحصیلی کرده ام و توی بدترین و تلخ ترین روزهای دوسال گذشته که همه چیز خراب شد نگذاشتم درس و مشقم چیزی خراب شود، آخر کار باز روز از نو و روزی از نو. دوباره یه قل دوقل بازی کردن سر با ته شروع شده. دوباره سردرد شدن بعد از ده دقیقه مطالعه ی جدی برگشته سر جایش. دوباره خیل کتابهای رمان و داستان است که سرازیر خانه می شوند و در چشم بر هم زدنی خوانده و تمام می شوند، خیالبافی ها و حواسپرتی ها که دیگر جای خود دارند و همه و همه برای این که از کار جدی فراریم. برای این که دوباره همه چی بی معنی شده و دلم نمی خواهد کاری را تمام کنم و دفتری را ببیندم. 

شاهکارامروزم این بود که فقط دوساعت در مورد جمله ای که قرار است در قسمت  تقدیم پایان نامه ام بنویسم فکر کردم . خیلی جدی و مصمم. دو صفحه ی تمام نوشتم و خط زدم. چقدر هم جملاتم شاعرانه و پر از همه ی آرایه های ادبی و غیره. پایان نامه ای را دارم با این وسواس تقدیم می کنم که هنوز یک خطش را هم ننوشته ام. اینطور مبتلا به نکشیم. 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دکتر هانی به هر حال فن گات | وست ورلد سلاح گرم Alison شرکت طراحي نما پاورپوینت آمادگی دفاعی نهم و دهم دلتا دکور اسید سولفوریک naskn