یک چیز خفنی هدیه  گرفته ام. البته هدیه که نه . قرارست هر وقت داشتم پولش را بدهم . اما یک جوری بی پولم  که تا مدتها نمی توانم کاری پیش ببرم . در نتیجه خیلی هدیه طور است آن هم سورپرایزی که کلی غلغل محبت و توجه پشتش خوابیده. توی شناسنامه، اسمش سرفیس است اما من بهاران صدایش می زنم.چرا؟ چون مثل گلهای بهار لطیف و قشنگ است. صفحه ی تاچش درست مثل نوازش نسیم بهار نرم و نازک است. بوی جوانه و شکوفه هم می دهد( همین قدر شاعرانه :) 

از داشتنش مشعوفم آن قدر که تصمیم گرفتم، اولین کار جدیم با آن نوشتن توی وبلاگ باشد و ابراز خوشحالی از حضورش . اما لامصب کمی هم عذاب وجدان دارم که کلی چیز گرانی است و من حالا حالا ها توانایی بازپرداخت پولش را نخواهم داشت. پولی که می دانم تمام پس انداز یک آدم بوده. 

بگذریم فعلن بهین این باشد !که با این صدای باران زیبا، در حالی که بهاران  زیبا و سبک روی پایم لم داده ، فقط خوبحال باشم و بس. بقیه اش را هم خدا کریم است. فردا یا پس فردا هم بروم بازار گل ، چند تا گلدان گل قشنگ مشنگ بخرم تا بهاران و خودم بیشتر کیف کنیم. یک جورهایی گور بابای دنیا و همه ی بی وفاییهاییش. خودمان به خودمان  که می توانیم وفا کنیم!  تازه با این رویه ملامتی هم در کار نخواهد بود. فقط وفای بی جفا به حق این شب قشنگ!


این پست و همه ی حال خوبش تقدیم باغبان عزیزم. تنها خواننده ی اینجا و تنها دوست باقیمانده از روزهای خوب وبلاگ که خیلی با معرفت است. 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زندگی در ترکیه (خاطرات مهاجرت و زندگی در کشور ترکیه) مسافرت پاورپوینت تفکر و سواد رسانه ای شادی و نشاط زاگرس چت|چت روم زاگرس|چت زاگرس|چت|چت روم John دانلود کتاب پی دی اف Donna قرآن در کامپیوتر