خب رسیدیم به آخرین روز 97. سالی که برای من بد شروع شد. خیلی بد. آنقدر بد که محال است فروردین نود و هفت را فراموش کنم. اما گذشت و تمام شد.
98 کرنومتر مسیر زندگیم را صفر کرده ام. در واقع 98 برایم همان سال صفری است که مهسا می گوید. برنامه چیده ام برای خودم و تم برنامه هم رها بودن مثل باد پاییزی است.
دکتر سروش توی کتاب قمار عاشقانه نوشته عید واقعی وقتی می رسد که تو از درون نو شده باشی و من احساس می کنم چند وقتی است برای دور انداختن پوسته ی قدیمیم دست و پا میزنم. نوی نو نشده ام اما قلق نو شدن دستم آمده. به گمانم دور نیست آن روزی که من هم تجربه ی عید واقعی را داشته باشم.
درباره این سایت