تازگی ها فهمیده ام دست به آچاری بوده ام برای خودم و این استعداد را همین طور آک و دست نخورده انداخته بودم گوشه ای:) 

جانم برایتان بگوید که چند روز پیش گوشی موبایلم را تعمیر کردم و آن گوشی خسته و بی حال را تبدیل کردم به یک گوشی تازه نفس. بعد از آن رفتم یک بسته پیچ گوشتی مخصوص پیچ های خیلی کوچک خریدم و افتادم به جان دستگاه اپیلیدی نازنینم که مدتها بود زرتش قمصور شده و خاک می خورد. خیلی حرفه ای تمام دل و روده اش را ریختم بیرون و عیب یابی کرده و تعمیر و پاکسازی را انجام دادم.

 البته که خیلی خسته شدم چون حدود چهار ساعت تمام روی یک وسیله ی پونزده سانتی با قطعه های بسیار بسیار کوچک چمباتمه زده بودم. نتیجه؟ عاااالی بود. یک جوری حالم خوش بود که دلم می خواست زنگ بزنم به نمایندگی دستگاهم . همان جا که روز قبلش وقت تعمیرات دادند برای هفته ی بعد. زنگ بزنم و زبانم را به نشانه ی دلتان بسوزد ویه یه یه بیرون بیاورم.  نامردها برای بیعانه تعمیر تقاضای صد هزار تومان ناقابل را داشتند. این تازه بیعانه بود بعدش قرار بود چقدر تیغم بزنند خدا عالم است. خلاصه که باد پاییزیتان ، طوفانی به پا کرده این روزها:)

اما از آنجا که شاعر میفرماید دست بالای دست بسیاراست، امروز لپ تاپم داستان دار شد. یعنی داستان دار بود اما مع الاسف امروز اوضاعش خراب تر از قبل شد. به گمانم مجبورم بروم سراغ تعمیرگاه. هرچند دلم می خواهد یک عدد سرفیس زیبا و چیتان فیتان بخرم. اما خب بین خواسته ی دل و موجودی جیب فاصله هزار سال نوری است. همین که از عهده ی هزینه ی تعمیر لپ تاپ قراضه ام بربیایم باید از شدت خوشحالی بیهوش شوم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاطرات آسمان و ابر وبلاگ آزمایشی گاه نوشت های من rahband / darbshishei به کابین چوب خوش آمدید، منتظر پیشنهاد و سوالات شما هستیم. نمونه سوالات رایگان زعفران فنی حرفه ای دنیای نظافت